هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله
اتوبوس توو پارکینگِ ورودی شهر نگه داشت. قرار شد پیاده بشیم وماشین رو عوض کنیم... وقتی داشتم از اتوبوس پیاده میشدم, ناخداگاه از محیط پرت شده بودم یه عالم دیگه.
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله
گرکه در سینه خود شوق زیارت داری رود این قافله تا کرب و بلا بسم الله
هر که را میل سوی قبله عشاق بود می دهد عشق به آوای رسا بسم الله
کاروانی شده آماده ز عشاق حسین گر کنون پای طلب هست ترا بسم الله
علقمه منتظر ماست چرا بنشستی سوی آن چشمه پر شرم وحیا بسم الله
گرکه داری گهری,مشتریش هست حسین می خرد سوز دل و اشک تو را بسم الله
زیر آن قبه دعای تو اجابت دارد تا که نگذشته تو را وقت دعا بسم الله
ای "وفایی" تو اگر خیر دو دنیا طلبی چهره بگذار به خاک شهدا بسم الله
بسم الله رو گفتم و رفتم پایین...
حواسم به فرامین رئیس کاروان و روحانی کاروان نبود. همراهشون راه افتاده بودم ولی.... ولی تووی یه عالم دیگه سیر میکردم... دست خودم نبود, از روو صندلی بلند شدم بقصد پیاده شدن, اولین گامی که داشتم روو خاک کربلا میگذاشتم , همه ی اون صحنه ها روبروم حاضر شده بودن , غیر از اون, با تمام وجود داشتم التماس میکردم آخه , یه صحنه هایی از...
نمیدونم اولین شبی که بعد از 120 سال میزارنم توو یه قبر و میرن دنبال زندگیشون وقتی به التماس افتادم....فرجی میشه؟؟؟....فرجی میشه؟؟؟؟
توو حالی خودم بودم آ دچار یه عالمی دیگه که فریادهای حضرت حجت الاسلام , روحانی کاروان کلاً بنده رو از معراج و آسمونی معنویت به روی زمین کشاند . حضرت روحانی کاروان با عصبانیت فهموندن که بچه داری عوضی میری سمت یه ماشین دیگه. ماشین ما اینجاست. حالا لازم نکردس زیادی جوگیر بشیند.
از اذونی ظهر گذشته بود که رسیدیم هتل. یه خیابون با بین الحرمین فاصله بود. نماز ظهر و عصر روو به روحانی کاروانمون اقامه کردیم. بعداز نماز مَهلا جان مشغول بازی بودن و ما تسبیحات حضرت زهرا(س) , که حاج آقا قیام کردن جهت کمک رسانی به جوانان رشید کاروان ,آخه بندگان مظلوم خدا مشغول جابجایی ساکها بودن.
بعداز مشخص شدن شماره اتاقها. رئیس کاروان بروبچ رو تووی لابی هتل جمع کردن. دستور حرکت رو برای ساعت 5ونیم گذاشتن. ظاهراً اذان مغرب 5دقیقه به 7 هست ...